کافه رسانه

  • ۱
  • ۰

سواد رسانه ای

سلام Hello

در این پست اولا یک یادداشت داریم در بخش ادامه مطلب با موضوع  سواد رسانه ای که سعی کردم تا حد ممکن کلیات این بحث رو طرح کنم هرچند گمونم یکم متنش زیادی پیچیده انگیزناک شد

دوم اینکه چند مقاله قابل استفاده در این موضوع رو که از استاد عزیز و محترمشکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــن ؛ جناب آقای دکتر حسینی به دستم رسیده؛ برای استفاده شما قرار
می دهم

مقالات:

دریافت
حجم: 434 کیلوبایت
توضیحات: 12 basic way for media literacy

دریافت
حجم: 1.22 مگابایت
توضیحات: media literacy

دریافت
حجم: 3.32 مگابایت
توضیحات: Literacy Educationand Online Participation





ضرورتی به نام سواد رسانه ای!


سواد رسانه ای ترکیب واژه ایست که اگرچه در سال های اخیر از زبان بسیاری از اهالی رسانه و فرهنگ شنیده شده است؛ ولی همچنان تصویر ذهنی واضحی از آن برای عموم جامعه ایرانی وجود ندارد و شاید اصلی ترین دلیل این ابهام را بتوان ناشی از فاصله ی طولانی حوزه گفتار و رفتار، به ویژه در مسائل فرهنگی دانست. شاهد این مدعا گفتارهای طویل، جلسات شکیل، نهادهای پرطمطراق و حجم بسیار کتاب های قطوریست که هریک با پوسته و ظاهری فرهنگی، درنهایت ماحصل قابل توجهی نداشته اند و تنها به بیان برخی واضحات و بدیهیات اکتفا کرده اند و در خوش بینانه ترین حالت نظریاتی ارائه داده اند که گذری اجمالی بر وضعیت فرهنگی کشور نشان دهنده بی حاصلی یا کم حاصلی آن هاست.

و اما بعد ...

پیش از ورودی اجمالی به بحث سواد رسانه ای، لازم است تا اشاره ای داشته باشیم بر حوزه ی پر زرق و برق رسانه ای در جهان حاضر، هرچند این اشارات برای آنان که اهل اند جز تکرار مکرراتی دردآور نخواهد بود!

در روزگاری که رسانه های جمعی اعم از رسانه های مکتوب،  تصویری و دیجیتال، آنچنان با زندگی آدمیان عجین شده اند که گویی تصور ساعاتی بدون رسانه ها، محال یا نزدیک به محال است؛ صاحبان رسانه های پرصدای جهان هر روز بر طبل جهانی تر شدن می کوبند و اگر روزی تنها به ساخت و تهییج عامه مردم از طریق سینمای صامت و پخش های محدود رادیویی قناعت می کردند؛ امروز با ورودی آگاهانه به حوزه های شناختی انسان و مخاطب، پرده ی حریم های خصوصی انسان را یکی پس از دیگری می درند تا در رقابتی نابرابر با مخاطبانی که به زعم خود آگاهند؛ به مقاصد گوناگونی دست یابند که حتی برای خود آن ها نیز ناشناخته است!

در اینجا اما ابتدا گذری خواهیم داشت بر فرایندهای تعاملی رسانه ها و مخاطبان و در این مسیر آنچه بیش تر برای ما اهمیت دارد؛  نگاهی است تاریخی بر روند پیشرفت هرکدام از ارتباط گران (اعم از فرستنده و گیرنده)؛ باید گفت در هر فرایند ارتباطی بین ارتباط گری که فرستنده پیام است و ارتباط گری که گیرنده پیام است؛ باید توازنی عدالت محور برقرار باشد تا این توازن عقلانی، حق بهره مندی آزادمحور، عقل محور و در یک کلام حق محور را از داده ها برای انسان در بر داشته باشد. آنچه مسلم است در یک فرایند ارتباطی ایده آل، ارتباط گران در تعادلی عقل محور با آزادی انتخاب و سلامت روانی کامل دست به انتخاب پیام های صحیح می زنند، بازخورهای خود را نسبت به پیام آزادنه ارائه می کنند؛ پیام های متناسب با نیاز خود را برمی گزینند؛ از پیام های تحمیلی و مخرب مصون اند و عوامل تضعیف کننده ی قوه ی عاقله موجبات ایجاد ارتباط های سحرگونه1 را فراهم نمی کند!

 باید گفت در تاریخ ارتباطی انسان، همواره مهارت ها و روش هایی وجود داشته است که تعادل منطقی حاکم بر ارتباط را تا حد زیادی مغشوش کند و عملا مواردی مثل فنون بیان، شهرت، انحصار تریبون، استفاده های ابزاری از عقاید مردم و مواردی از این دست؛ حق محوری و عقل محوری فرایندهای ارتباطی را به سود برخی فرستنده های پیام تخریب کرده است. در اینجا اما بیش تر نگاهی گذرا خواهیم داشت به تاریخچه نظریات ارتباطی در رسانه های جمعی.

رسانه های جمعی در روند ارتباطی خود با مخاطب، ابتدا پیام های رسانه ای را همچون گلوله هایی می دانستد2 که در هر هدفی نفوذ می کند و عملا مخاطبان را موجوداتی کاملا منفعل تصور می کردند که هر پیامی را خواهند پذیرفت. سپس با بررسی های مختلف از اثرات متناقض چینین پیش فرضی، دیدگاه خود را کمی متعادل تر کردند و با ارائه نظریاتی مثل نظریه دومرحله ای و چند مرحله ای ارتباط یا نظریه استفاده و خشنودی؛ مخاطب را تا حدی دارای قدرت تفکر و انتخاب دانستند و حتی در بعضی نظریات مخاطب را سرسخت فرض کردند و اراده و انتخاب او را نسبت به اراده اهالی رسانه برتر دانستند و لازم به ذکر است که این روند بررسی های موشکافانه مخاطب، همچنان در برجسته ترین دانشگاه های علوم ارتباطات ادامه دارد. روندی که در عرصه ی عملیاتی نیز هر روز رویکردی جدیدتر و خارق العاده تر ارائه می کند و شاهد این مدعا را می توان از حرکت پرشتاب رسانه ها در ارائه محصولات متنوعشان مشاهده کرد. رسانه هایی که روزی تنها به تولید محصولات مدنظر خود اقدام می کردند، آرام آرام نظرات مخاطبان را در روند تولید دخالت دادند و حتی پس از ساخت محصولات متناسب با سلیقه های مختلف؛ به مشتری سازی ها و ذائقه سازی ها (taste making) پرداختند تا در ماراتن جذب مخاطب، گوی سبقت را از یکدیگر بربایند و در ادامه این سیر نیز به سمت تولید محتوا توسط مخاطب و شبکه های اجتماعی روی آورند و دیری نخواهد بود که نسل سوم و چهارم این رسانه ها که بر شناخت اختصاصی هر مخاطب و هوش های مصنوعی اتکا دارند؛ به تولید انبوه رسیده تا با ارائه محصولاتی چون عینک های گوگل، eye tarcking ها2 و اپلیکیشن های هوشمندی مثل google know، پا را از حیطه ابزار هم فراتر گذاشته و جنبه زیستی و جدایی ناپذیری با وجود انسان پیدا کنند!

اما در نقطه روبه رو آنچه قابل اهمیت است و اساس موضوع سواد رسانه ای را نیز تشکیل می دهد؛ وضعیت و چگونگی رشد ارتباط گرانی است که در نقطه مقابل رسانه های جمعی قرار دارند و لازم به ذکر نیست که ارتباط گری که تا دیروز دریافت کننده صرف پیام بود؛ امروز در مقام تبادل و ارسال داده نیز قرار دارد که همین موضوع بخش دیگری از سواد رسانه ای را شکل می دهد.

آنچه مسلم است باوجود اهمیت رشد پایاپای فرستنده و گیرنده ی پیام؛ که اساس عدالت ارتباطی را تشکیل میدهد؛ این مهم آنچنان که باید و شایسته است فراهم نشده و شاهد این مدعا حجم بالای جرایم رسانه ای در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی و اخلاقی است که کانون اصلی همه این موارد به نداشتن آگاهی و شناخت کارایی های رسانه باز می گردد.

بنابراین به صورت اجمالی باید گفت سواد رسانه ای در واقع؛ پیوستاری است از درک متکی بر مهارت که  براساس آن می‌توان انواع رسانه‌ها و انواع تولیدات آن‌ها را شناخت، از یکدیگر تفکیک و شناسایی کرد و به صورت فعال و منتقدانه از آن ها استفاده برد و هدف از آن تنظیم یک رابطه‌ی منطقی و مبتنی بر  هزینه- فایده با رسانه‌ها است تا به تلاشی منجر شود که مخاطب را از استفاده های غیرهدفمند رسانه خارج کند؛ استفاده های غیرهدفمندی که معمولا از سر عادت و با پیش زمینه منفعلانه انجام می شوند.

در واقع باید گفت سواد رسانه ای با رویکردی ابزاری به مقوله رسانه می نگرد و از این حیث معتقد است ابزار رسانه همانند چاقوی تیزی است که در عین حال که می تواند در دستان طبیبی حاذق، حیات انسانی را جانی دوباره ببخشد؛ در صورتی که کاربردی بدون شناخت و حتی مغرضانه داشته باشد؛ می تواند چنان آثار مخربی بر زندگی اجتماعی انسان ها داشته باشد که بعضا عواقب آن غیرقابل تصور و پیش بینی است!

برای روشن تر شدن موضوع؛ بحث سواد رسانه ای را می توان با استعاره ای به واکسیناسیون جامعه در برابر آسیب های رسانه ای تشبیه کرد و یا از منظر تجویزی آن را نوعی دستور بهره مندی از رسانه ها مشابه آنچه به رژیم های غذایی معروف است؛ معرفی کرد.

به نظر می رسد سواد رسانه ای حداقل در سه شاخه قابل بررسی است:

1. عرصه ای که وجهه انفعالی دارد و مهارت های خاصی را می طلبد (مثل تلویزیون، رادیو)

2. عرصه ای که جنبه تعاملی دارد و نیازمند آگاهی سازی از نوع فرایندها و آسیب هایی است که برای مثال در استفاده از شبکه های اجتماعی به وقوع می پیوندد

3. عرصه که جنبه سواستفاده و جاسوسی دارد مثل مسائلی از جنس هک و سواستفاده های اطلاعاتی، مالی و اخلاقی

لازم به ذکر است؛ سواد رسانه ای در کشورهای توسعه یافته که سابقه بیش تری در رویارویی با رسانه ها و عواقب آن ها دارند؛ تاریخچه ای نسبتا قطوری دارد به گونه ای که عده ای مارشال مک‌لوهان را به عنوان اولین فردی می دانند که در کتاب خود تحت عنوان "درک رسانه: گسترش ابعاد وجودی انسان"، این واژه را بکار برد و نوشت: «زمانی که دهکدۀ جهانی تحقیق یابد، لازم است انسان‌ها به سواد جدیدی بنام سواد رسانه‌ای دست یابند»

نمونه ای از پرداخت های جدی به مقوله سواد رسانه ای در کشورهای مختلف به شرح زیر است:

استرالیا از میانه  دهة ۱۹۹۰ آموزش سواد رسانه‌ای را از مهد کودک تا سال دوازدهم تحصیل اجباری کرده است.  در انگلستان حداقل از سال ۱۹۳۰ آموزش سواد رسانه ای شروع به رشد و توسعه کرده است. فنلاند از ۱۹۷۰ سواد رسانه را به مدارس ابتدایی معرفی کرد و در ۱۹۷۷ آموزش متون رسانه ای به دبیرستان ها راه یافت.  آموزش رسانه در سوئد از ۱۹۸۰ و در دانمارک از ۱۹۷۰ اجباری شده است.  در آلمان در دهه ۷۰  آثار تئوری در حوزۀ سواد رسانه چاپ شد و در دهه هشتاد آموزش رسانه به سیستم آموزشی آن راه یافت.  در هلند در سال ۲۰۰۶ سواد رسانه در دستور کار دولت هلند به عنوان موضوعی مهم برای جامعه, قرار گرفت  در روسیه اولین تلاش ها در آموزش سواد رسانه ای در حوزه چاپ و فیلم با تاکید قوی بر ایدئولوژی کمونیست در سال ۱۹۲۰ ظاهر  شد.  در آمریکای شمالی کانادا اولین کشوری است که سواد رسانه را اجباری کرده است. پیشینۀ سواد رسانه در کانادا به سال ۱۹۷۸ می رسد. در ایالت کوبک سواد رسانه از پایه ۱ تا پایان دبیرستان الزامی است.  آموزش فیلم در آمریکا به منظور ارتقاء تفکر انتقادی و مهارتهای ارتباطی از اوایل قرن بیستم شروع شد.  در آفریقای جنوبی در سال ۱۹۹۴ با فروپاشی آپارتاید درخواست برای سواد رسانه ای افزایش یافت. اولین کنفرانس در این کشور در سال ۱۹۹۰ برگزار شد و اولین تولیدات مکتوب در سال ۱۹۹۷ منتشر شد.

با این حال در کشور ما این موضوع بیش تر در حد شعار و تنها در برخی محافل دانشگاهی باقی مانده است و حجم محدود کارهای انجام شده تنها در بخش  تالیف و ترجمه چند مقاله باقی مانده است.

بنابراین به نظر می رسد در این عرصه مناسب است تا اولا با رجوع به تجربیات کشورهای مختلف به ترجمه آثار باکیفیت بپردازیم؛ ثانیا غنی سازی ادبیات متناسب با شرایط فرهنگی کشور در اولویت است. ثالثا باید با استفاده از ظرفیت های رسانه ای؛ دلایل ضرورت شناخت این عرصه برای خانواده ها و نهادهای آموزشی تبیین شود و در مرحله بعد به صورت عملی وارد این عرصه آموزشی شد و برنامه ریزی دقیق از طریق نهادهای آموزشی را پیگیری کرد.

امید است با ارائه راهکارهایی عملی که بر دانش های به روز رسانه ای متکی است؛ زمینه های استفاده موثر تر و جلوگیری از آسیب های رسانه ای برای همگان فراهم گردد.

1 در حالت عادی و متعادل، قوه ی عاقله انسان بر سه قوه ی خیال، شهوت و غضب مسلط است و نوعی تعادل بین آن ها ایجاد می کند در صورتی که این تعادل با عوامل محرکی مثل خشونت های افراطی به هم بریزد؛ تسلط قوه عاقله کاهش یافته و با حاکم شدن قوه غضب بر رفتار انسان؛ عملکردها خارج از رنگ و بوی عقلانی می شوند. این مساله در ایجاد جذابیت های رسانه ای نقش کلیدی دارد و رسانه های مختلف مثل سینما، با استفاده ای آگاهانه از قانون تنظیم قوا؛ با تحریک های خشونت آلود، جنسیت محور و خیالی؛ سعی در ایجاد جذابیت هایی دارند که غالبا کاذب می باشند. همین می شود که در یک اثر پلیسی مخاطب به علت تحریک شدید قوای خیال و غضب، چنان مجذوب یک اثر سینمایی می شود که از گذر زمان یا انجام کارهای با اولویت بالا غافل می شود و عملا به انسانی سحر شده مبدل می شود که خلاف دستورالعمل قوای عاقله رفتار می کند.

2 لازم به ذکر است این دیدگاه هنوز در بین برخی اهالی رسانه مقبول است و اساس نقدهای رسانه ای این عزیزان بر همین پیش فرض نادرست بنا شده است!

3مفهوم eye tracking به معنای بررسی و تحلیل نقاط تمرکز چشم می باشد و از جمله حوزه هایی است که پیشرفت تکنولوژیک می تواند در جهت تعاملی تخصصی با حوزه علوم انسانی؛ منجر به شناخت دقیق تر رفتار انسانی بشود. در این مفهوم نقاطی که در یک تصویر بیش تر مورد توجه چشم و تحلیل ذهنی قرار می گیرند؛ توسط یک دستگاه ثبت شده و سپس تراکم این نقاط بررسی و تحلیل می شود و به این صورت می توان با احتمالی قابل اعتماد، نحوه عملکرد بصری انسان را تحلیل کرد. به نظر می رسد نتایج حاصل از این دانش، می تواند درحوزه های مختلفی مثل تبلیغات، آموزش، روانشناسی و حتی حوزه های نظامی به کار آید.

 


  • ۹۲/۱۱/۲۵
  • سید محمدرضا

media literacy

سواد رسانه ای

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی